گلچین زیباترین اشعار ایرج میرزا
گلچین زیباترین اشعار حسین پناهی
اشعار حسین پناهی اشعار حسین پناهی,اشعار حسین پناهی,اشعار حسین پناهی دانلود,اشعار حسین پناهی همراه با عکس,اشعار حسین پناهیان,شعر حسین پناهی مکه,اشعار حسین پناهی دانلود,مجموعه اشعار حسین پناهی+دانلود,دانلود اشعار حسین پناهی.pdf,شعر حسین پناهی …
گلچین زیباترین شعر در مورد تلخی زندگی
شعر در مورد تلخی زندگی شعر در مورد تلخی زندگی ,شعر در مورد زندگی تلخ,شعر درباره تلخی زندگی,شعر درباره زندگی تلخ,شعر زیبا درمورد تلخی زندگی,شعر در مورد روزگار تلخ,شعری در مورد روزگار …
گلچین زیباترین شعر در مورد آهنگ
شعر در مورد آهنگ شعر در مورد آهنگ ,شعر در مورد آهنگری,شعر در مورد کاوه آهنگر,شعر درباره کاوه آهنگر,شعر فردوسی درباره کاوه آهنگر,شعر آهنگ سلطان قلبها,متن آهنگ سلطان قلبها یه شب یه …
اشعار ایرج میرزا
اشعار ایرج میرزا,اشعار ایرج میرزا Pdf,اشعار ایرج میرزا هزلیات,اشعار ایرج میرزا لیلی و مجنون,اشعار ایرج میرزا دانلود,اشعار ایرج میرزا عارف نامه,اشعار ایرج میرزا بی سانسور,اشعار ایرج میرزا دانلود رایگان,شعر ایرج میرزا دانلود,دیوان اشعار ایرج میرزا دانلود,دانلود اشعار ایرج میرزا,دانلود اشعار ایرج میرزا Pdf,دانلود اشعار ایرج میرزا برای موبایل,دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور,دانلود کتاب اشعار ایرج میرزا,دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور,شعر ایرج میرزا عارف نامه,شعر ایرج میرزا,شعر ایرج میرزا حجاب,شعر ایرج میرزا عارف نامه,شعر ایرج میرزا حجاب,شعر ایرج میرزا حجاب بدون سانسور,اشعار ایرج میرزا حجاب,شعر ایرج میرزا درمورد حجاب,شعر ایرج میرزا درباره حجاب,شعر ایرج میرزا و حجاب,شعر ایرج میرزا در مورد حجاب,متن شعر ایرج میرزا چادر,اشعار ایرج میرزا عارف نامه,شعر عارف نامه از ایرج میرزا,شعر در مورد ایرج میرزا
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ایرج میرزا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
اشعار ایرج میرزا
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا Pdf
زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا هزلیات
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا لیلی و مجنون
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا دانلود
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا عارف نامه
برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا بی سانسور
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
اشعار ایرج میرزا دانلود رایگان
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
شعر ایرج میرزا دانلود
وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادربیشتر بیچاره مادر
دیوان اشعار ایرج میرزا دانلود
تمام حا صلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
دانلود اشعار ایرج میرزا
گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت
دانلود اشعار ایرج میرزا Pdf
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت
دانلود اشعار ایرج میرزا برای موبایل
لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست
دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
دانلود کتاب اشعار ایرج میرزا
مدفن عشق جهانست اینجا
یک جهان عشق نهانست اینجا
آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش و طرب و مستی بود
دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
هرکه را روی خوش و خوی نکوست
مرده و زنده من عاشق اوست
شعر ایرج میرزا عارف نامه
من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات
تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود
شعر ایرج میرزا
بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز به خاکم مأواست
چشم من باز به دنبال شماست
شعر ایرج میرزا حجاب
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی
گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید
شعر ایرج میرزا عارف نامه
عید نوروز و اول سالست
روز عیش و نشاط اطفالست
همه آن روز رخت نو پوشند
چای و شربت به خوشدلی نوشند
شعر ایرج میرزا حجاب
پسر خوب روز عید اندر
روز اول به خدمت مادر
دست برگردنش کند چون طوق
سرو دستش ببوسد از سر شوق
شعر ایرج میرزا حجاب بدون سانسور
گوید این عید تو مبارک باد
صد چنین سال نو ببینی شاد
بعد آید به دست بوس پدر
بوسه بخشد پدر به روی پسر
اشعار ایرج میرزا حجاب
پسر بد چو روز عید شود
از همه چیز نا امید شود
نه پدر دوست داردش نه عمو
نه کسی عیدی آورد بر او
عیدی آن روز حق آن پسرست
که نجیب و شریف و با هنرست
شعر ایرج میرزا درمورد حجاب
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوسِ مفت
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
شعر ایرج میرزا درباره حجاب
هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشه نیک و بدست
بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند
شعر ایرج میرزا و حجاب
زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
شعر ایرج میرزا در مورد حجاب
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کلفت خانه ز دستش به امان
متن شعر ایرج میرزا چادر
هر چه می گفت له له لج می کرد
دهنش را به له له کج می کرد
هر چه می دادند می گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است
اشعار ایرج میرزا عارف نامه
هر کجا لانه گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود
پشت کالسکه مردم می جست
دل کالسکه نشین را می خست
شعر عارف نامه از ایرج میرزا
هر سحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گل رفته فرو
بس که بود آن پسره خیره و بد
همه از او بدشان می آمد
شعر در مورد ایرج میرزا
نه پدر راضی بود از او نه مادر
نه معلم نه له له نه نوکر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو نشو مثل علی مردان خان
اشعار ایرج میرزا
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که: «منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
اشعار ایرج میرزا Pdf
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آن که بپوشم ز هلاک تو نظر را
اشعار ایرج میرزا هزلیات
لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
اشعار ایرج میرزا لیلی و مجنون
لیکن چون به می دفع شر از خویش توان کرد
می نوشم و با وی بکنم چاره ی شر را»
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بن تاک خداوند
زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را
اشعار ایرج میرزا دانلود
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هرکجا بیندم از دور کند
چهره پرچین و جبین پر آژنگ
اشعار ایرج میرزا عارف نامه
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیر خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در کام من و تست شرنگ
اشعار ایرج میرزا بی سانسور
نشوم یکدل و یکرنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
اشعار ایرج میرزا دانلود رایگان
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زاینه قلبم زنگ
شعر ایرج میرزا دانلود
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه زبنگ
دیوان اشعار ایرج میرزا دانلود
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به کفش چون نارنگ
دانلود اشعار ایرج میرزا
از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
دانلود اشعار ایرج میرزا Pdf
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ
دانلود اشعار ایرج میرزا برای موبایل
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
دانلود کتاب اشعار ایرج میرزا
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
دانلود دیوان اشعار ایرج میرزا بدون سانسور
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
شعر ایرج میرزا عارف نامه
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
شعر ایرج میرزا
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
شعر ایرج میرزا حجاب
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
شعر ایرج میرزا عارف نامه
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
شعر ایرج میرزا حجاب
من هم از کوی تو گر بستم بار
باز با کوی تو دارم سر و کار
چشم دل سوی تو دارم شب و روز
چشم بر کوی تو دارم شب و روز
شعر ایرج میرزا حجاب بدون سانسور
تو صَنم قبله ی آمالِ منی
چون کنم صرف نظر ؟ مال منی
روی رخشنده ی تو قبله ی ماست
مَردُم دیده ی ما قبله نماست
اشعار ایرج میرزا حجاب
ما که اطفال این دبستانیم
همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم برادر وطنیم
مهربان همچو جسم با جانیم
شعر ایرج میرزا درمورد حجاب
اشرف و اَنَجب تمام ملل
یادگار قدیم دورانیم
وطن ما به جای مادر ماست
ما گروه وطن پرستانیم
شعر ایرج میرزا درباره حجاب
شُکر داریم کَز طفولیت
درس حُب الوطن همی خوانیم
چون که حُب وطن ، زِ ایمانست
ما یقینا ز اهل ایمانیم
گر رسد دشمنی برای وطن
جان و دل رایگان بیفشانیم
شعر ایرج میرزا و حجاب
ز یاران آنقدر بد دیده ام کز یار می ترسم
به بیکاری چنان خو کرده ام کز کار می ترسم
شعر ایرج میرزا در مورد حجاب
نمی ترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو
غم خود را به یک سو هشته از غمخوار می ترسم
متن شعر ایرج میرزا چادر
چو بی اصرار کار از دست مردم بر نمی آید
چه کار آید ز دست من که از اصرار می ترسم
اشعار ایرج میرزا عارف نامه
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوس مفت
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
شعر عارف نامه از ایرج میرزا
هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشه ی نیک و بدست
بعد که مردم ، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند
شعر در مورد ایرج میرزا
زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
اشعار ایرج میرزا
وه چه خوب آمدی، صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
ای بسا آرزوت می مُردم
خوب شد آمدی، صفا کردی
اشعار ایرج میرزا Pdf
آفتاب از کدام سمت دمید
که تو امروز یاد ما کردی؟
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقُد به بینوا کردی؟
اشعار ایرج میرزا هزلیات
قلم پا به اختیار تو نبود
یا ز سهوالقلم خطا کردی؟
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی؟
اشعار ایرج میرزا لیلی و مجنون
شب مگر خواب تازه ای دیدی
که سحر یاد آشنا کردی؟
هیچ دیدی که اندرین مدت
از فراقت به ما چه ها کردی؟
اشعار ایرج میرزا دانلود
دست بردار از دلم ای شاه
که تو این مُلک را گدا کردی
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد
با همان پ که آمدی برگرد
اشعار ایرج میرزا عارف نامه
حمد بر کردگار یکتا باد
که مرا شوق درس خواندن داد
آشنا کرد چشم من به کتاب
داد توفیق خیرم از هر باب
اشعار ایرج میرزا بی سانسور
در سر من هوای درس نهاد
دردل من محبت استاد
پدرم را عطا نمود حیات
تا کند صرف کار من اوقات
اشعار ایرج میرزا دانلود رایگان
مادرم را تناوری بخشید
مهر فرزند پروری بخشید
هردو مقدور خود به کار آرند
تا مرا درس خوان به بار آرند
شعر ایرج میرزا دانلود
عشق باشد به درس و مشق مرا
نبود جز به این دو، عشق مرا
درس و مشقم چو ناتمام بود
بازی از بهر من حرام بود
در سر کارهای بی مصرف
نکنم هیچ،وقت خویش تلف
دیوان اشعار ایرج میرزا دانلود
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یـــاد
دانلود اشعار ایرج میرزا
هیچ یادم نرود این معنــــی
که مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نیز چو استــــــادم دید
گشت از تربیــــــــــت من آزاد
دانلود اشعار ایرج میرزا Pdf
پس مرا منت از استـــاد بود
که به تعلیـــــــم من استاد استاد
هر چه می دانست آموخت مرا
غــــیر یک اصل که ناگفته نهاد
دانلود اشعار ایرج میرزا برای موبایل
قدر استـــــــــــــــاد نکو دانستن
حیف استــــــــاد به من یاد نداد
گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدایش یار باد !
قبلا از خواننده ی محترم عرض پوزش دارم
ابیات داخل پرانتز از ایرج میرزایند
(بیا گویم برایت داستانی)
که ننگ بی حجابی را بدانی
در ایامی که دانشگاه بودم
مردد بین راه و چاه بودم
(زنی بگذشت زانجا با خش و فش )
(مرا عرق النسا آمد به جنبش)
چنان چسبیده مانتو بر تنش بود
کمی پیدا شکاف باسنش بود
ز گردن تا بناگوشش هویدا
ز پیش و پس لطافت هاش پیدا
کمی از روسری نصف سرش بود
تمام گیسویش دور و برش بود
نگه کردم تمام غبغبش را
دو چشم و بینی و لعل لبش را
چنان کز ذره ای ابر سیه فام
تمام مه نماید عرض اندام
(شدم نزد وی و کردم سلامی)
(که دارم با تو از جایی پیامی )
بدو گفتم که خیلی خوش لباسی
مدرنی با سوادی با کلاسی
(نشست آنجا به صد ناز و خم و چم )
به سختی خویش را می کرد در هم
لباس تنگ بالا زانویش را
ز پایین خشتک از بالا مویش را
نشست و برملا چون شد اجاقش
کشاندم با تعارف در اتاقش
به نرمی گفتمش ای نکته پرداز
سر صحبت بکن با مثل من باز
تو که ازروسری نیمی نداری
در این مانتوی چسبان در فشاری
بیا این نیم دیگر را رها کن
بیا این چسب را از تن جدا کن
در این پوشش ز کل خم و چم ها
بود پیدا تمام زیر و بم ها
در این پوشش گمانم پوششی نیست
بپوشی یا نپوشی فرق آن چیست
تو و بنده نه انسانیم گویا
به خلقت هر دو حیوانیم گویا
ز پا تا ساق پایت آشکار است
ز دست و ساعدت دل بی قرار است
ز مچ تا بیخ آرنجت النگوست
کرم پودرت ز پا تا بیخ ابروست
ز تو افتاده در من جنب و جوشی
من الآن گربه می باشم تو موشی
سرو گردن ، دو دست و پات لخت است
کدامین خر تو را اینگونه پخت است
ز من بشنو ببین آرام بنشین
(تو در چنگ منی ای جان شیرین)
برای مثل من خیلی عزیزی
غذای کاملی خیلی لذیذی
بیا در این فضای باکلاسی
بگویم راه و رسمش را اساسی
بیا ای با کلاس ای یاردمساز
بیا این مانتو را از تن برانداز
(پریرو زین سخن بی حد برآشفت )
(ز جا برجست و با تندی به من گفت )
(برو این حرفها را دور انداز)
به نامحرم نگردم یار و دمساز
به من گویی لباست را در آور
چه پررویی عجب الله اکبر
( از این بازی همین بود آرزویت)
که کام از من بگیری تف به رویت
الهی من نبینم خیر شوهر
اگر کامی دهم بر غیر شوهر
برو گمشو تو مردی حیز هستی
برای مثل من ناچیز هستی
اگر چه بر رخم رنگ و لعاب است
کمی لختم لباسم بد حجاب است
من از آنچه تو می خوانی نباشم
ز زنهای خیابانی نباشم
مبین ظاهر که من چون آب پاکم
به نامحرم چو رعدی ترسناکم
حیا در دیده ی پاک است و در دل
حیا در پوشش زن نیست عاقل !
نشاط آرد لباس تنگ و کوتاه
اگر بر خر کنی خر می شود ماه
لباسم دال بر ناپاکیم نیست
مد روزم ، بگو ، هان ، اینکه بد نیست
برادر شوهر من آرزو داشت
که بنشیند کنارم شوم نگذاشت
(نمی دانی نظر بازی گناه است)
(ز ما تا قبر چار انگشت راه است )
(تو می گویی قیامت هم شلوغ است)
خدا هم هرچه فرموده دروغ است
همه چون حرف ایرج حرف مفتند
چو ملکم خان همه گردن کلفتند
( برو یک روز بنشین پای منبر)
( مسائل بشنو از بالای منبر )
( شب اول که جان از تن در آید )
(سر قبرت نکیر و منکر آید)
بپرسد از جوانی ، عمر ، مالت
ز باورهات می پرسد ز حالت
اگر مانند ایرج خان ندانی
و یا در پاسخ آنها بمانی
چنان کوبد به مغزت روی گورت
که میرینی به زیرت توی گورت
( غرض آنقدر گفت از دین و ایمان)
کزان درخواست گردیدم پشیمان
نمی دانم خدایا این چه حال است
حیا و مانتوی تنگ!! این محال است
به خود گفتم که باید امتحان کرد
مشخص تا شود نامرد از مرد
لذا از تیپ او نامی نبردم
(ولی آهسته بازویش فشردم )
به خود گفتم که الآن می زند جیغ
به قصد جان به رویم می کشد تیغ
ولی دیدم به نرمی گفت با من
مگر من بی حیا هستم چرا من
به قصد گریه خم شد پیش رویم
خودش را نیم خیز انداخت سویم
شکاف مانتویش را از پس و پیش
نشان می داد و هی می گفت با خویش
حیا در دیده ی پاک است و در دل
حیا در پوشش زن نیست عاقل
مشخص شد که این زن هست بد مست
در این بد پوششی ریگی به کفشست
چنان شلوار تنگش بود نازک
گرفتم خشتکش را چست و چابک
به یک انگشت حل چاره کردم
فشردم خشتکش را پاره کردم
شکافی شد عیان چون روی ایرج
رخ پژمرده و ریقوی ایرج
دهانی بود با لبهای خفته
سیه فام و پر از مو و نهفته
شکافی پر ز مو و رشک و شوره
ندیده گویی اصلا روی نوره
کمی از پس کمی هم از جلو داد
خودش را عاقبت بیچاره لو داد
تو گویی این غذای تازه ای نیست
برایش مال من اندازه ای نیست
سه نقطه را چنان با حرص بلعید
که کلش رفت او چیزی نفهمید
تو گویی اژدهایی خوش خوراک است
ز بس سرنیزه خورده چاک چاک است
ز بوی بد چنان هنگوی شیراز
درون چون ماهی بد بوی اهواز
ازین تیپ خفن هر دل که برده
نشسته از کمانش تیر خورده
به زیرم لخت و عریان پیکرش بود
از اول تا به آخر هی بفرمود
حیا در دیده ی پاک است و در دل
حیا در پوشش زن نیست عاقل
تو گویی نخ به چاهی بند کردم
بدم آمد وصالی گند کردم
چو بر من داد از آن فاسد کلوچه
دوباره با همان مد زد به کوچه
کلاس زن که احمق شد چنین است
زن مانتویی خوشتیپ این است
به فحشا دادن خود وقع نگذاشت
مصاب از من ز صد هم بیشتر داشت
حیا را بر زبان می راند بسیار
لباسش غیر ازین می کرد اقرار
ز گفتن تا عمل بسیار راهست
لباس تنگ پوشیدن گناهست
بدو گفتم خداوند خطاپوش
حیا را کرده با پوشش هم آغوش
چو شلغم از جوال آید برابر
شود در دیگ بیماران نگون سر
سر وته باز اگر در کوچه آیی
اسیر کشک و بادمجان مایی
بدان ای زن تو در چادر نجیبی
نجابت در تو باشد دلفریبی
ره و رسم مسلمانیست چادر
همان جلباب قرآنی است چادر
بدان در بیحجابی زن کریه است
(به هر چیزی به جز انسان شبیه است)
(کجا فرمود پیغمبر به قرآن)
که زن باید شود حیوان عریان
(کدام است آن حدیث و آن خبر کو)
که باید لخت سازد زن سر و مو
ز سر تا پای زینت هستی ای زن
تو زیبایی و عورت هستی ای زن
(تو باید خویش از مردان بپوشی)
(نه بر مردان کنی زینت فروشی )
(به پا پوتین و بر سر چادر فاق)
بپوشان دست و ساعد، پای تا ساق
بپوشان خویش را از هر شریری
مزن آتش که خود آتش نگیری
گر اندازی گل و گلزار بیرون
( ز کیف و دستکش دلها کنی خون)
ابهت دارد آن زن رو گرفته
حیا دارد از آن رو کو گرفته
(پیمبر آنچه فرموده است آن کن)
که هم زینت نهان هم رخ نهان کن
(حجاب دست و صورت خود یقین است )
حجاب برتر دین مبین است
حجاب دست و صورت ضد دین نیست
خلاف نص قرآن مبین نیست
اگر در ورستا و بین ایلات
حیا باشد میان آن جمیلات
برای آنکه ازیک ایل هستند
همه ما بین هم فامیل هستند
همه در زحمت و کار و تلاشند
پی یلالی تلالی نباشند
ز سر تا پایشان محجوب هستند
نجیبند و شریف و خوب هستند
به تن پیراهن چلوار دارند
به روی پیرهن چادر گذارند
به روی چهره ها روبند دارند
تنی سالم دلی خرسند دارند
اگر در بین زن هاشان کجی نیست
میان جمع آنها ایرجی نیست
بگو ایرج در این بی بند و باری
کدامین ایل را منظور داری
اگر زن را نیاموزند ناموس
زند بر بام رسوایی خود کوس
اگر یک زن به حق پی برده باشد
برای حفظ خود در پرده باشد
برون ناید که با مردان بجوشد
(به تهذیب خصال خود بکوشد )
اگر زن نیست غیرت در جهان نیست
جهان بی حیا دیگر جهان نیست
ز غرب و از خرافاتش بپرهیز
ز روشنفکر و آفاتش بپرهیز
برو ای مرد فکر زندگی کن
تو که ایرج نه ای رو بندگی کن
گرفتم من که این دنیا چو مینوست
بهشتی حور ، در لفافه نیکوست
اگر یک حوری آید در خیابان
سرو گردن کند چون سینه عریان
سه چارتا حیزچون ایرج بیایند
همه از وی تمنایی نمایند
رقابت شعله می گیرد در آنها
شود جنگ و رود بر باد جانها
(به قربانت مگر سیر و پیازی)
که در هر سفره گیرند از تو گازی
حیای تو در آن چادر نماز است
جمال تو در آن راز و نیاز است
اگر پروانه ها بر گل نشینند
ز گل دیگر به جز خاری نبینند
اگر گل چهره ای مستانه دارد
تحمل بهر یک پروانه دارد
که فرموده حیا در آب و رنگ است
حیا در تاپ یا شلوار تنگ است ؟
که گفته با کلاسی بد لباسی است ؟
که گفته بی حجابی با کلاسی است
برای زن لباس تنگ ننگ است
حیا بی پوشش و چادر جفنگ است
تو بی پوشش فقط دستمال دستی
اسیر مردم شهوت پرستی
تو مرآت جمال ذوالجلالی
چو حق نادیدنی باشی کمالی
(تو را کان روی زیبا آفریدند)
برای شهوت ما نافریدند
شود پرپر جمال عارض گل
اگر بر وی بگیرد بال بلبل
شکر گر از شکردانش شود دور
شود درگیر صدها نیش زنبور
ز قندان قند اگر بیرون نشیند
مگس بر وی نشیند تا بربیند
شود گر لخت زن مانند یک شمع
بسوزانند او را بهر یک جمع
به تاریکی بسوزد آب گردد
به پای عیش و نوشی خواب گردد