گلچین زیباترین شعر در مورد فهم و شعور
گلچین زیباترین شعر در مورد پیری
شعر در مورد پیری شعر در مورد پیری,شعر در مورد پیری و جوانی,شعر نو درمورد پیری,شعری در مورد پیری,شعر در مورد پیری,شعر در مورد پیر شدن,شعر در مورد پیرغلامان,شعر در مورد پیر,شعر …
گلچین زیباترین شعر در مورد تحویل سال
شعر در مورد تحویل سال شعر در مورد تحویل سال ,شعر در مورد تحویل سال نو,شعر در مورد تحویل سال,شعر درباره تحویل سال,شعر درباره تحویل سال نو,شعر در مورد دعای تحویل سال,شعری …
گلچین زیباترین شعر در مورد افق
شعر در مورد افق شعر در مورد افق ,شعر در مورد افق نگاه,شعری در مورد افق,شعر درباره افق,شعر نو در مورد افق,شعری درباره افق,شعر درباره ی افق,شعر زیبا درباره افق,شعری درباره ی …
شعر در مورد فهم و شعور
شعر در مورد فهم و شعور ,شعری درباره فهم و شعور,شعر درباره فهم و شعور,شعر درباره فهم وشعور,شعر فهم شعور,شعر درباره فهم وشعور,شعر فهم وشعور,شعر درباره فهم و شعور,شعر درمورد فهم و شعور,شعر در مورد فهم و شعور,شعری درباره فهم و شعور
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد فهم و شعور برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
فهم رموز عشق ز ا دراک برترست
اینجا شعور عالم و جاهل برابرست
شعر در مورد فهم و شعور
گر ترا فهم درستی هست و طبع مستقیم
مکر خود را در ره دنیا بجنبان سلسله
شعری درباره فهم و شعور
حرف من با صاحب عقل است و فهم است و شعور
آنکه او چیزی نمیفهمد ندارم زو گله
شعر درباره فهم و شعور
از شعور است این که گوئی نزد و دور
چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور
شعر درباره فهم وشعور
به خنده گفت که مستی شعور را ببرد
تو پس چگونه شوی بی شعور و شعرنگار
شعر فهم شعور
پیش اهل شعور و دانایی
لقب آن کمال اسمایی
شعر درباره فهم وشعور
با تو گستاخانه آمد در سخن این بی شعور
این چه درکست و شعور استغفرالله زین شعار
شعر فهم وشعور
انقلاب اندر شعور از جذب و شوق
وا رهاند جذب و شوق از تحت و فوق
شعر درباره فهم و شعور
هست بعد از حیات علم و شعور
علمی از سبق جهل و فکرت دور
شعر درمورد فهم و شعور
ز دانش در حضور ما نبودن
منور از شعور ما نبودن
شعر در مورد فهم و شعور
تو از آنجا مجرد آمده ای
با تو نابوده این شعور و شعار
شعری درباره فهم و شعور
واداشته افسانه ات از فهم حقیقت
این پنبه گوشت اثر آتش طور است
شعر در مورد فهم و شعور
مدعا تحقیق و دل جنس امید آه از شعور
ما چنان آئینه داریم کانجا باب نیست
شعری درباره فهم و شعور
ای معنی آب شو که زننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت
شعر درباره فهم و شعور
شبی ز دولت رؤیای افتخار رسل
علم بعرش زدم در میان خواب و شعور
شعر درباره فهم وشعور
معجونی از بلاهت خصم و شعور اوست
کیفیتی که کرده قضا نام آن نعاس
شعر فهم شعور
بهر تو ای مستی غفلت فروش
خواب شعور آورد و مرگ هوش
شعر درباره فهم وشعور
بشنو از دل نکته های بی سخن
و آنچ اندر فهم ناید فهم کن
شعر فهم وشعور
بگفت این و به تعجیل نامه یی به خزان
نوشت پر شغب و شعور و فتنه و پیکار
شعر درباره فهم و شعور
شکر کن (بیدل) که در طوفان نیرنگ شعور
عالمی شد غرق و دست ما قدح نوشی گرفت
شعر درمورد فهم و شعور
در تماشای تو چون آئینه از جنس شعور
آنچه با ما بود حیرت بود و چشمی واگذاشت
شعر در مورد فهم و شعور
عیب و هنر شعور تست ورنه درین ادب سرا
بیخبری چه ممکن است آینه پیش کس کشد
شعری درباره فهم و شعور
جنون ها خنده ریزد بر سر و برگ شعور ما
اگر دل پرده بردارد که هشیار اینچنین باید
شعر در مورد فهم و شعور
به نسیم می، چنان کن ملکان کاتبان را
که به هیچشان شعور از بد و نیک ما نباشد
شعری درباره فهم و شعور
کسی که نیست تنک مایه از شعور و خرد
به هر بها که بود می گران نمی داند
شعر درباره فهم و شعور
صاعقه هجرش زده برسوخته یک بارگی
عقل و شرم و فهم و تقوا دانش و فرزانگی
شعر درباره فهم وشعور
برهان دین و داد فریدون شه آنکه هست
قسطاس فهم و فکرت مقیاس فر و فال
شعر فهم شعور
جان و جسد عشق و هوس جمله سرابست
کس نیست کند فهم که هستی چقدر نیست
شعر درباره فهم وشعور
طالب فهم مسمائی عیار اسم گیر
صورت عنقا همین جز عین و نون و قاف نیست
شعر فهم وشعور
در حرف و صوت دنیا گم گشت فهم یکتا
فرسود بال عنقا پرواز چند و چونی
شعر درباره فهم و شعور
کوس و دهل مایه شعور ندارد
دنگ نه ئی چند دنگ دنگ توان زد
شعر درمورد فهم و شعور
گر در مزاج جوش غنا کسب پختگی است
دیگ شعور را نسزد ننگ و عار بار
شعر در مورد فهم و شعور
مگر از بیخودی راه امیدی واکنی ورنه
شعور آب و گل بر روی خلقی در برآورده
شعری درباره فهم و شعور
تحیر خنده دارد بر شعور غفلت آهنگت
که دل عود ترنم بود و بهر سوختن بردی
شعر در مورد فهم و شعور
تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد
سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد
شعری درباره فهم و شعور
عالم خاکی ز توست صاحب حس و شعور
ظلمت آفاق را چشمه حیوان تویی
شعر درباره فهم و شعور
خمش کن کاه و کوه و کهربا چیست
که آنچ از فهم بیرون است آنیم
شعر درباره فهم وشعور
اگر خمش کنمی راز عشق فهم شدی
وگر چه خلق همه هند و ترک و کردندی
شعر فهم شعور
در حضرت اجلال چنان مجنونند
کز خاطر و فهم آدمی بیرونند
شعر درباره فهم وشعور
زبان که خواست ز تو، خسروا، نکردی فهم
کنایتی ست که برگیر تیغ و سرفگنش
شعر فهم وشعور
حرفی نشد عیان که توان خواند و فهم کرد
بی خامه بود منشی خط جبین ما
شعر درباره فهم و شعور
اهل حال مجوئید غیر ضبط نفس
که لاف دانش و فهم از کتاب دشوار است
شعر درمورد فهم و شعور
بگذر از افسانه تحقیق فهم اینست و بس
تا تو آگاهی رموز هیچ چیزت فاش نیست
شعر در مورد فهم و شعور
انصاف آب می خورد از چشمه سار فهم
خر کرهاکرند و سخن کم شنیده اند
شعری درباره فهم و شعور
بر باد رفت آمد و رفت نفس چو صبح
فرصت نشد کفیل که فهم عدم کند
شعر در مورد فهم و شعور
بهر نگین که نهی گوش و فهم نام کنی
صدای کوفتن سر بسنگ می آید
شعری درباره فهم و شعور
ما و من چیزی نکرد انشا که باید فهم کرد
مینویسد هستیم سطری که میخواند عدم
شعر درباره فهم و شعور
پشتت چو چنگ گشت و شعوری نیافتی
پس چنگ چون ز یک سر ناخن شعور یافت
شعر درباره فهم وشعور
در خور دانش امیرانند و فرزندانشان
تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر
شعر فهم شعور
نزد استاد فرش رفتم و گفت
در تو فرسوده، فهم این فن نیست
شعر درباره فهم وشعور
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
شعر فهم وشعور
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند
شعر درباره فهم و شعور
از بس که خطا فهم و غلط پیمانند
خاقانی را خارجی می دانند
شعر درمورد فهم و شعور
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام
شعر در مورد فهم و شعور
چشمم به دهان توست و گوشم به سخن
وز عشق لبت فهم سخن می نکنم
شعری درباره فهم و شعور
بلند پایه قدرش چه جای فهم و قیاس
فراخ مایه فضلش چه جای حصر وبیان
شعر در مورد فهم و شعور
به گرد همتش ادراک آدمی نرسد
که فهم برنتواند گذشتن از کیوان
شعری درباره فهم و شعور
شاعر انعام حق باش ای سنایی روز و شب
تا چو بی شکران نگویندت «فهم لا یشکرون »
شعر درباره فهم و شعور
توشه از تقوا کن اندر راه مولا تا مگر
در ره عقبا بگویندت «فهم لا یتقون »
شعر درباره فهم وشعور
دست در ایمان حق زن تا ز دوزخ بگذری
تا به دوزخ در نگویندت «فهم لا یومنون »
شعر فهم شعور
ور طریقست سست داری کو تفکرها و فهم
ور به کوی مردمانی عقل عقل آوار کو
شعر درباره فهم وشعور
چون نمانی تو، تو مانی جمله و این فهم را
در خیال آفرینش هیچ استظهار نیست
شعر فهم وشعور
چه جای وهم و فهم است کاندر حوالی تو
نه روح لایق افتد نه عقل در خور آید
شعر درباره فهم و شعور
از مشعر شعور به هنگام بازگشت
خرگه به خیف خوف و منای منی زنیم
شعر درمورد فهم و شعور
سریان حیات در عالم
چون می و جام فهم کن تو مدام
شعر در مورد فهم و شعور
آن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهم
از تو به جانم رسید قبله ازانی مرا
شعری درباره فهم و شعور
کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی
شعر در مورد فهم و شعور
نی سور گذارد او و نی ملحمه را
هر عقل نکرد فهم این زمزمه را
شعری درباره فهم و شعور
فهم این منطق سلیمانی
شاه می داند و تو می دانی
شعر درباره فهم و شعور
هنگام نزع و مقصود دیدار دوست باشد
ای وای اگر نگردد فهم این اشارت من