اس ام اس های زیبا
اس ام اس های زیبا و احساسی
اس ام اس | اس ام اس های زیبا | اس ام اس زیبا اس ام اس زیبا sms ziba • گاهی احساس می کنی که اگه وقت بذاری و به یه …
اس ام اس زیبا سری 50
اس ام اس زیبا سری 50 sms ziba • • • اتاق سوت و کورم جهان کوچکی است برای سر کردن با این همه تنهایی و دلتنگی … • • • اس …
اس ام اس های زیبا و جدید
اس ام اس | اس ام اس های زیبا | اس ام اس زیبا اس ام اس زیبا sms ziba • شک ندارم ماه را دلتنگی من کامل کرده است. • اس …
اس ام اس | اس ام اس های زیبا | اس ام اس زیبا
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
تلـــــــخ استــــــــــ …
فــــــرداهـــایــی را مــی گــویـــــم
کــــه قــــــرار استـــــــــــــ
از تـــــو کــه همـــه دنیــــای منــــی
بـــــرای دلــــــــــــــــــــــــم
یکــــ انســـان معمـــولـــی بســـازم!
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
زن دوست داشتن ِ نصفه و نیمه نمی فهمد
یک زن را
یا باید پرستید
یا به حال خود رها کرد …
خاکستری ، فرسوده اش می کند
افسرده اش می کند …
بیشتر از نبودنت …
بیشتر از سیاه مطلق …
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
پلاک، کوچه ، حتی آدرس خانه ام را عوض کرده ام
اما چه فایده؟
یاد تو در پرت ترین خیابان های این شهر هم مرا به راحتی پیدا میکند . . .
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
خرافات است که میگویند هر چیز را بشماری کم میشود
من روزها را شمردم
از روزهای نبود تو هیچ کم نشد . . .
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم
به تمام کوچه های بن بست
به تمام سنگفرشهای خیس
به تمام چترهای بسته
به تمام کافه های دنج
اما حالا که فنجان ها
از من نا امید شده اند
باور میکنم
از اول هم کافه چی
قولِ تو را
به قهوه ی دیگری داده بود !
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
من مانده ام و حلقه طنابی در مشت
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار که فردا برسد میشنوی
دیروز غروب، عاشقی خود را کشت
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
هیچ وقـت دلِ اونــایــی که گــریــه شــون بــی صــداســت رو نــشــکـنیــد
ایــن آدمــا هــیــچــکــسُ نـــدارن کــه اشــکــاشــونُ پــاک کـــنــه . . .
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
از تو
در دلم بهارها مانده است و
بر سرم زمستان ها!
•
اس ام اس زیبا
sms ziba
•
“چـادر سـیاه” مـادرم
گوشه اش را می گرفتم و راهم را
از میان هیاهوی بازار پیدا می کردم
زبری اش، بهتر از هر دست نوازشگری
مرهمِ اشکهایم می شد
حالا در این بیـراهه …
منِ سرگردان و گریان چه کنم …!؟