گلچین زیباترین شعر در مورد اسم زیبا

گلچین زیباترین شعر در مورد اسم زیبا

شعر در مورد اسم زیبا شعر در مورد اسم زیبا ,شعر زیبا در مورد اسم بهار,شعر برای اسم زیبا,شعر زیبا برای اسم مریم,شعر زیبا برای اسم سمیرا,شعر زیبا برای اسم بهار,شعر در …

گلچین زیباترین شعر در مورد بدی کردن

گلچین زیباترین شعر در مورد بدی کردن

شعر در مورد بدی کردن شعر در مورد بدی کردن ,شعر درباره بدی کردن,شعر برای بدی کردن,شعر در باره بدی کردن,شعر با بدی کردن,شعر درمورد بدی کردن,شعر با کلمه بدی کردن,شعر با …

گلچین زیباترین شعر در مورد بدقولی

گلچین زیباترین شعر در مورد بدقولی

شعر در مورد بدقولی شعر در مورد بدقولی ,شعری در مورد بدقولی,شعر درباره بدقولی,شعری درباره بدقولی,شعر درباره ی بدقولی,شعر بدقولی,شعر بدقولی,شعر درباره بدقولی,شعر برای بدقولی,شعر در مورد بدقولی,شعر راجع به بدقولی,شعر بدقولی …

شعر در مورد پاییز

شعر در مورد پاییز ، شعر پاییز ، شعر در مورد پاییز و بهار ، شعر در مورد پاییز کودکانه

در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد پاییز برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید.فصل پاییز یکی از زیباترین فصول سال است که عاشقان زیادی دارد.در این مطلب سعی نموده ایم که بهترین و پرمغزترین اشعاری که در وصف پاییز و خزان سروده شده اند را برای شما تهیه کنیم.امیدواریم این مطلب که نتیجه تلاش گروه شعر سایت جسارت است مورد توجه و عنایت شما سروران گرامی قرار گیرد

دست‌های تو

صبحی روشن‌اند

صبح جمعه‌ی پاییز

که زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم.

شعر در مورد پاییز

مثل بوسه ی پیش از خداحافظی

تکلیفت روشن نیست

من چقدر ساده ام

که هنوز فکر می کنم

روزهای آخر پاییز

تمام طلسم ها باطل می شود

و تو مرا فتح خواهی کرد.

شعر در مورد پاییز کودکانه

چشم های تو …

بلوط زاران “بورصه” اند در پاییز

برگ های درختانند بعد از باران تابستان

و “استانبول” اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ

شعر در مورد پاییز کوتاه

آدم ها گاهی خاکستری اند

نه بودنشان آرامت می کند و نه رفتنشان!

گاهی چنان با عشق می آیند

که هُرم نگاهشان

و عطر حرف هایشان

روحت را می نوازد

و گاهی چنان بی مِهرند

که تو می مانی

پنجره ای رو به پاییز،

بغضی تلخ،

و سکوت و سکوت و سکوت….

شعر در مورد پاییز و عشق

پیچک های سبز دلم

ناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اند

و در نارنجی پیراهنش رنگ باخته اند

شعر در مورد پاییز و انار

در عصر یک پاییز

در اتوبوس بودیم

دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

سبز خرم کرده بود.

از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

شعر در مورد پاییز شاملو

پاییز از چشمان من شروع شد

از برگ ریزان دلم

از نارنجیِ سکوتم

که مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشید

شعر در مورد پاییز اخوان ثالث

پاییز

نگاه خشکیده ی من بود

بر تنِ خسته ی کوچه

و عشق نافرجامی

که داشت کم کم غروب می کرد …

متن تولد رسمی برای دوست

نهال عمر تو ای دوست همیشه رعنا باد

بهار حسن تو بی آفت از خزان ها باد

همواره شمع وجود تو روشنایی بخش

همیشه روشنیت گرم و محفل آرا باد

شعر در مورد پاییز ترکی

مهربانم مهر به آخر رسید!

اولین باد پاییزی نبودی..

یعنی نمی‌خواهی اولین

بارش آبان را اینجا باشی!؟

شعر در مورد باران پاییز

فراموشت کرده ام

و حالا

همه چیز عادی شده

باران که می بارد

پنجره را می بندم

دیگر یادم نیست

غروب جمعه

چه ساعتی بود !

پاییز را

تنها از روی تقویم می شناسم !

فراموشت کرده ام 

اما

گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن

تنگ می شود

شعر درباره پاییز و باران

چقدر صدای آمدنِ پاییز

شبیه صدای قدم های تو بود

ملتهب، مرموز، دوست داشتنی…

شعر در مورد زمستان کودکانه

چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!

چقدر صدای خش خش برگ ها

شبیه صدای قلب من است

که خواست، افتاد، شکست…

چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است

نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست…

شعر درباره پاییز کودکانه

چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست

شبیه کسی که بود، رفت

کسی که دیگر نیست.

شعر کوتاه وفای سگ

اگر گنج‌ ناپدید منی‌،

اگر زخم‌ دریده‌ یا صلیب‌ گور منی‌،

اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،

مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود تو برگرفته‌ام‌

و برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌ام‌ را

از دست‌ بدهم‌

اشعار پاییزی

ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان

بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان

ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن

نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان

هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب

نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران

حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم

پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان

شعر از مولانا

شعر در مورد زمستان برای کودکان

عاشقت شدم که وقتی پاییز شد

و هر کسی رفت توی لاک خودش

کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد

عاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی

که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها

عاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند

و آدم ها من و تو را با هم ورق بزنند

آن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم

دلم خواست عاشقت شوم

تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم.

شعر کودکانه در مورد فصل پاییز

پاییز آمد و

من‎ ‎ساختن لحظات ناب را بدون تو حرام کرده ام

شعر در باره زمستان کودکانه

فصلی در راه است

با اشک هایی که

هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده

خشک می شوند!‏

و عشق

پنهانی ترین

رازِ پاییز‎ ‎‏ است.‏

شعر در مورد پاییز برای کودکان

تابستان را که داغ نیامدن کردی

پاییز را سرد نبودن نکن؛

گناه دارد…

شعر در مورد پاییز برای کودکان پیش دبستانی

تو را در کوهستان به خاطر می آورم

به هنگام در به دریِ باد

وقتی پلی را از جا می کند

در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست

و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است.

تو را به هنگام باریدن باران

-حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند

تو را در مه

وقتی که به رود نزدیک می شود

چون پیغامی خونین به خاطر می آورم

و سنگ‌ها

سعی می کنند خونت را پنهان کنند

شعر در مورد زمستان برای کودکان پیش دبستانی

چه کِیفِ خوبی دارد

کنارِ تو پاییز را ریختن

کنارِ تو برگ را نوشتن

کنارِ تو خوب بودن،

خوبی کردن

چه‌کیفِ خوبی دارد

کنارِ تو برف را، آدم برفی را

وَ بهار وُ هرچه خوب را،

دوست داشتن !

شعر های کودکانه در مورد پاییز

وقتی می‌ایستی، زمین نمی‌چرخد

جهان بن‌بست می‌شود

وَ هیچ کس به کارش نمی‌رسد

راه رفتنَ‌ت،

بیراهه را راه می‌کند وُ

قدم زدنَ‌ت، پاییز را ناز

شعر کوتاه عاشقانه در مورد پاییز

من یک پنج شنبه

در دل آذر

در میانه ی پاییز

در اوج تقویم

جا مانده ام!

شعری کوتاه در مورد پاییز

لب های من

بی قرار فصل هایی ست که تو

بهانه ی شادی هایش هستی

نمی خواهم به کسی توضیحی بدهم

فقط می خواهم که تمام پاییز امسال را در آغوش تو باشم

بعضی چیز ها را نمی شود به مردم فهماند.

شعر های کوتاه در مورد پاییز

وقتی درخت

در راستای معنی و میلاد

بر شاخه های لخت

پیراهن بلند بهاری دوخت

با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه

اما دریغ

چشمم چه تلخ تلخ، پاییز را دوباره تماشا کرد

و دیگر جوان نمی شوم

شعر نو کوتاه در مورد پاییز

روز باشد یا شب؟

بهار باشد یا پاییز؟

قصه این است که در گذر همه ی فصل ها

من، دلم فقط تو را می خواهد.

شعر در مورد پاییز از حافظ ، شعر در مورد پاییز از فریدون مشیری ، شعر در مورد پاییز و باران

شعر های کوتاه در مورد فصل پاییز

برایت

دلتنگی عصر پاییز را می فرستم

مثل کلاغ های دم غروب

هیچ جا نیستم

فقط گاهی

یکی از پرهایم می افتد.

شعر درباره پاییز و انار

عاشق پاییز بودم

اکنون برای زمستان جان می دهم

آخر عزیز دلم

تو خودت را

در لباس های زمستانی ات دیده ای؟!

شعر در مورد پاییز از شاملو

مرا برای روز مبادا کنار بگذار!

مثل مسافرخانه ای متروکه ام

در جاده ای سوت و کور

یک روز

خسته از راه می رسی و

جز آغوش من

برایت پناهی نیست.

شعر درباره زمستان اخوان ثالث

چه‌قدر می‌توانستیم بیدار باشیم

یک شب پاییزی، که بادهای پاییزی

همه‌ی برگ‌های درختان را بر زمین ریختند

به زیر برگ‌ها رفتیم

و برای همیشه خوابیدیم.

شعر در مورد باران پاییزی

می خواستم

بهار به خانه ات بیاورم

و دیگر قانع نباشی

به گل های چسبیده به فرش

می خواستم

بهار به پیرهنت بیاورم

و از آنجا سفر کنم

به سرزمین های کشف نشده

 اما هر دری باز کردم

پاییز در بادهایش از راه رسید

روی هر پنجره ای دست گذاشتم

زمستان

آخرین تصویر در حافظه اش بود

شعر در مورد بارون پاییز

آرام می آیم

و از گوشه ی لب هایت

برگ های پاییز را جارو می کنم

من گذر فصل ها را

از خطوط صورت تو می فهمم.

شعر در مورد باران و پاییز

پاییز من از آنجایی آغاز می شود

که تو چند قدم از شعرهایم دور می شوی

بانو

همیشه همین است که می بینی

برگ ها وقتی به مردن فکر می کنند

که مهر تمام شده باشد

شعری درباره باران پاییزی

مثل یک جریان موسیقی

مثل یک باران پاییزی

ناگهانی بودنت عشق است!

شعر زیبا درباره باران پاییزی

پاییز که می شود

حرف شال را نمی زنی

تا خیال بافی ام

گردن تو باشد

شانزلیزه را

به رفت و آمد گرفته ای

و دامنت

بندری به خورد کافه ها می دهد

با ویولن‌سل‌های بازنشسته

یا لهجه ای که از خرخره بوی غربت می دهد

سرما را بهانه می کنم

که سرم

شانه های دموکراتت را

ییلاق قشلاق کند.

شعری در مورد باران پاییزی

پاییز را

به هیچ می‌انگارد

دستی که دست‌های ترا دارد.

شعر نو در مورد باران پاییزی

تو عابری عادی

در خیابان پاییز نیستی!

فرشته‌ای هستی که بال‌هایش را

پشتِ مانتویی سیاه پنهان می‌کند

و مقنعه‌اش معبدِ اینکاست

که خورشید را در خود دارد!

شعر زیبا در مورد باران پاییزی

آه بانو!

بانو… بانو

وقار پاییزی ام را، با فراوانی رویا چه کار؟

پیشانی ام را که ببوسی

چترم را می گشایم

و از گوشه ی قصیده ی عمرم

بیتی بر می دارم

تا برای تو

هزار ترانه بگویم

که تو از عشق

بیش از آن می دانی

که بودا از نیلوفر…!

شعر درباره باران پاییز

رنگِ چشمان مادرم را به یاد ندارم
و نمی‌دانم که پدر
پیپ می‌کشید، یا سیگار؟
من در تابستان به دنیا آمدم
یا پاییز؟
در سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار،
یا پنجاه و چهار هزار و سیصد و یک؟

شعر پاییز

به یاد تو هستم

کاش

خداحافظی نمی‌کردی و می‌رفتی

من عمری خداحافظی تو را

به یاد داشتم

پاییز پشت پنجره

استوار ایستاده است

مرا نظاره می‌کند

که چرا من

هنوز جهان را ترک نکرده‌ام

من که قلب فرسوده دارم

من که باید با قلب فرسوده

کم کم تو را فراموش کنم!

شعر پاییزی عاشقانه

تو پنجره‌ای رو به مدیترانه‌ای

و ترانه‌ای که هزار جایزه‌ی گِرَمی را درو خواهد کرد!

دیواری هستی میان من و مرگ

و گلی که پاییز از عطرش پا سست می‌کند…

شعر پاییز اخوان

به دنبال لبخند ناب تو هستم

چنین عمرم را می گذرانم.

مرا نه شکوِه است نه گلایه

قلبم اگر یاری کند

برگ های زرد پاییزی را شماره می کنم

که دارند از پاییز جدا می شوند و

به زمستان متصل می شوند

برای زیستن هنوز بهانه دارم

شعر پاییزه و پاییزه

زندگی را ورق بزن

هر فصلش را خوب بخوان

با بهار برقص

با تابستان بچرخ

در پاییزش عاشقانه قدم بزن

با زمستانش بنشین و

چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش…

زندگی را باید زندگی کرد، آنطور که دلت می گوید.

مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری!

شعر پاییز آمد

اگر پاییز نبود

هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد

نه موسیقی باد بود

نه سمفونی کلاغها

نه رقص برگ

و من

هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو

در این شعر نداشتم

شعر پاییز کودکانه

به تو فکر می کنم

و برگ های زرد

یکی یکی

شکوفه می شوند

راستی

آنجا هم

پاییز

این همه زیباست؟

auv nv l,vn \hddc ، شعر در مورد پاییز سهراب سپهری ، شعر در مورد پاییز و عشق

شعر پاییزه پاییزه

این برگ‌های زرد

به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یک‌دیگر

برای فرش کردنِ مسیرت

شعر پاییز طلایی

وقتی می‌آمدی دلم می‌خواست

بهار شده باشد

یا پاییز یا زمستان یا..

هرچی!

شعر پاییز برای کودکان

پاییز

آرام

آرام

قد مى کشد

اما هنوز

بوى بهار مى آید

از کوچه اى

که تو در آن

مرا بوسیدى.

شعر پاییزی عاشقانه کوتاه

به چشم هایم خیره که می شوی

بوی تند قهوه هایت

اعتیادم را بیشتر می کند

و من

متهم ردیف اول لبهایت

عصرهایم

در حیاطی می گذرد

که پاییز

عشوه گری‌هایت را

به درخت تزریق می کند…

متن در مورد بی قراری عاشقانه

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

شعر پاییز عاشقانه

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد

با این‌ همه

از منبر بلند باد

بالا که می‌رود

درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند !

شعر عاشقانه پاییز کوتاه

پاییز نام دیگر دلتنگى ست،

وقتى میان برگ هاى

سرخ و نارنجى اش

خیابان ها شلوغ مى شوند

از عاشقانه هاى دو نفره،

و من خیره به آدم هایى

که از کنارم مى گذرند

مدام تکرار مى کنم

میان همه اینها، چرا تو نیستى ..!؟

چرا از تمام این آدم ها

فقط تو را گم کرده ام ..؟

شعر پاییز عاشق است

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی

پائیز بهاری است که عاشق شده است

شعر پاییز عاشقان

به همین گونه شعر می‌نویسم

مدادم را در دستم می‌گیرم

و می‌نویسم باران.

دیگر پروانه و باد خود می‌دانند پاییز است یا بهار

من تنها گاه‌گاهی خورشیدی از گوشه‌ی چشمم به جانب‌شان می‌فرستم

و اگر توفانی برخیزد و آب‌ها و برگ‌های سیاه را با خود ببرد، با من نیست

به همان‌گونه که اکنون گل سرخی بر یقه‌ی پیراهن‌تان روییده‌ست.

شعر های پاییزی عاشقانه

جنگل،

پاییز،

کلبه ای چوبی

و دودی که از دودکشش بالا می رود

کاش با تو

در چهارچوب همین تابلو

آشنا شده شده بودم.

شعر عاشقی پاییزی

به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.

به این ساعت‌ها بگو آهسته‌تر بروند؛

می‌خواهم کنار دستهایت مقبره‌ای بسازم

و تمام ابرها را از تمام پاییزها،

تمام گنجشکها را از تمام درختها،

به صبح این خانه بیاورم،

ساعت را کوک کنم

و در انتظار «صبح ‌بخیر» تو دراز بکشم.

شعر نو عاشقانه پاییزی

چشم در راه بهاری نیست

گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،

باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت

پست خاک می گوید

باغ بی‌برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصل‌ها، پاییز.

شعری عاشقانه پاییزی

پاییز

با آن هجوم تاریخی

می دانیم

باغ بزرگمان را

از برگ و بار تهی کرده است

در معبرت اگر نه

فانوس های شقایق را

روشن می کردم

و مقدم تو را

رنگین کمانی از گل می بستم

وقتی تو باز می گشتی

شعر پاییز از اخوان

و پاییزِ من

اتفاق زردیست

که میتواند

ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

حالا تو هی به من بگو

بهار میآید

شعر در مورد پاییز اخوان ثالث

از روز دستبرد به باغ و بهار تو

دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو

تقویم را معطل پاییز کرده است

در من مرور باغ همیشه بهار تو

دانلود شعر پاییز اخوان ثالث

زندگی، بدون روزهای سخت نمی شود

روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،

در زیر پاهای تو، اگر بخواهی

فراموش نکن !

برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت 

و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

شعر پاییزی مهدی اخوان ثالث

تو را دوست‌ می‌دارم‌

و با تو

دیگَرَم‌ به‌ بیداری‌ این‌ گستره‌ی‌ خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست!

چرا که‌ تو چهار فصل سرزمین‌ منی:

سردتر از زمستان سقّز،

گرم‌تر از تابستان‌ اهواز،

سبزتر از بهار لاهیجان،

و مطلّاتر از پاییزِ برگ‌افکن‌ چی‌چست!

شعر پاییز در زندان اخوان ثالث

اگر گنج‌ ناپدید منی‌،

اگر زخم‌ دریده‌ یا صلیب‌ گور منی‌،

اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،

مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود تو برگرفته‌ام‌

و برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌ام‌ را

از دست‌ بدهم‌

شعر کودکانه پاییزه و پاییزه

از کنار هیزمی خاکستر شده

از گذرگاهی جنگلی می گذرم

 بادی نرم و نابهنگام می وزد

سبکسرانه با بویی از پاییز

شعر پادشاه فصل ها پاییز اخوان

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست

نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

شعر پاییزه و پاییزه برگ درخت میریزه

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن، اهمیتی ندارد

در این روزگار

آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور

موهایت را در آفتاب خشک کن

عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن

عشق من، عشق من

فصل پاییز است…

شعر پاییزه و پاییزه برگ از درخت میریزه

چون دوستت می‌دارم

حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد

من می‌سوزم

پاییز از حوالی حوصله‌ات که بگذرد

من زرد می‌شوم

عاشق می‌شوم

و تا کفش‌های رفتنت ‌جفت می‌شوند

غریب می‌مانم!

و تنها وقتی گریه‌ای گمان نمی‌برم در تو

من سبز می‌مانم

که نیلوفرانه دوستت می‌دارم

نه مانند مردمانی که دوست داشتن را

به عادتی که ارث برده‌اند

با طعم غریزه نشخوار می‌کنند

من درست مثل خودم

هنوز و همیشه دوستت می‌دارم

شعر پاییزه و پاییزه

با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست

من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه 

با شاخه هایی از آغوش 

با برگ هایی از بوسه  

با ساعت غرورم _ اما 

من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان 

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست

ها … چشم ها را می بندم

ها … گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم _ اینک _ وقت عبور تن توست 

متن شعر پاییزه و پاییزه

دارد پاییز می رسد …

انار نیستم

که برسم به دست‌های تو …

برگ‌ م

پُر از اضطرابِ افتادن … !!!

اشعار زیبای پاییزی

تو تنها رفته ای بیرون وَ من در رختخوابی سرد

اسیرِ اضطرابِ ساعتی منحوس می گردم

تمامِ روز و شب کز می کنم در گوشه ی خانه

ولی تا انتهایِ جاده یِ چالوس می گردم

 همان وقتی که سهمم از نبودت پختن و جاروست

به همراهِ خیالت غرق ِاقیانوس می گردم

بیا ای مرد پاییزی وُ سر بر شانه ام بگذار

برای ِخستگی هایت پر ِطاووس می گردم

صدایت گوشواری شد به گوشم قیمتی ، نایاب

که از برقش درونِ کوچه بی فانوس می گردم

( مریم انصاری فر )

اشعاری در مورد پاییز

پاییز شد که خاطره‌ها دوره‌ام کنند

فصل خزان، محاکمه دوره گردهاست

آخرین بروز رسانی در : جمعه 15 شهریور 1398

کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام جسارت و لینک مستقیم بلا مانع است.