گلچین زیباترین شعر در مورد پیراهن مشکی

گلچین زیباترین شعر در مورد پیراهن مشکی

شعر در مورد پیراهن مشکی شعر در مورد پیراهن مشکی ,شعر در مورد پیراهن مشکی محرم,شعر در مورد لباس مشکی,شعر درباره پیراهن مشکی,شعر در مورد لباس سیاه,شعر پیراهن مشکی,شعر پیراهن مشکی محرم,شعر …

گلچین زیباترین شعر در مورد امام جعفر صادق

گلچین زیباترین شعر در مورد امام جعفر صادق

شعر در مورد امام جعفر صادق شعر در مورد امام جعفر صادق,شعری در باره امام جعفر صادق,شعر درباره شهادت امام جعفر صادق,شعری در مورد ولادت امام جعفر صادق,شعری در مورد شهادت امام …

گلچین زیباترین شعر در مورد اسم پونه

گلچین زیباترین شعر در مورد اسم پونه

شعر در مورد اسم پونه شعر در مورد اسم پونه ,شعر درباره اسم پونه,شعر برای اسم پونه,شعر در باره اسم پونه,شعر با اسم پونه,شعر درمورد اسم پونه,شعر با کلمه پونه,شعر با کلمه …

شعر در مورد وفای به عهد

شعر در مورد وفای به عهد

در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد وفای به عهد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

شعر در مورد وفای به عهد

عهد با زلف تو بستم خدا می داند

سر مویی نشکستم خدا می داند

شعری در مورد سگ

دامن بلند بپوش و سندل به پای کن

که در گذرگه متروک

تمشک‌های‌ وحشی گسترانیده‌اند‌

از بانگ سگ‌ها آشفته مشو‌

دیریست که بوی تو را می‌جویند

این وفاداران

حضور دوست را بر من مژده می‌دهند

شعر در مورد وفای به عهد کودکانه

من این عهدی که با موی تو بستم

به مویت گر سر مویی شکستم

شعر در مورد وفای به عهد از حافظ

دلم ز بهر چه با طره تو بندد عهد

که هندواست و به یک موی بشکند میثاق

شعری در مورد وفای به عهد

در کیش سر زلف که هم عهد شکست

زنار توان بستن و پیمان نتوان بست

شعری کودکانه در مورد وفای به عهد

ای که دل برکندی از پیمان یاران قدیم

گاه گاهت یاد باید کرد از عهد و داد

شعر بچه گانه در مورد وفای به عهد

ندانستم که مه رویان به عهد خود نمی پایند

از آن عهد و از آن پیمان پشیمانی ، پشیمانی !

شعر درباره وفای به عهد

عهدم همه با پیر مغانست هلالی

گر با دگری عهد نبستم ، چه توان کرد ؟

شعری درباره وفای به عهد

من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن

که می گویند بشکن عهد و بی شرمیست بشکستن !

شعر درباره ی وفای به عهد

هر چند پسند همه خلقی ز لطافت

اینت نپسندیم که در عهد نیایی

شعر حافظ در مورد وفای به عهد

دل با همه آشفتگی از عهده برآمد

هر عهد که با زلف پریشان تو کردم

شعر درباره وفای به عهد کودکانه

دل درو بستیم و از ما در گسست

عهد نشکستیم و از ما بر شکست

شعر کودکانه درمورد وفای به عهد

چه نیکو روی و بد عهدی که شهری

غمت خوردند و کس را غم نخوردی

شعری از حافظ در مورد وفای به عهد

یاد باد آنکه به قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم

لطیفه در مورد وفای به عهد

سالها عهد وفا بست ولی آخر کار

عهد بشکست و جفا کار شد افسوس ، افسوس !

لطیفه درباره وفای به عهد

منال ای بلبل از بد عهدی گل

که تا بودست خوبی ، بی وفا بود

شعر کودکانه در مورد وفای به عهد

کجا شد عهد و پیمان را چه کردی ؟

امانت های چون جان را چه کردی ؟

شعر کودکانه درباره وفای به عهد

سست عهدی که بدو عهد مودت بستم

ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را

شعری درباره ی وفای به عهد

یارب این نامه که آورد که از هر شکنش

بوی جان پرور آن عهد شکن می آید

شعر کودکانه درباره ی وفای به عهد

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

شعر کوتاه دربارهی وفای به عهد

با تو اخلاصم دگر شد بس که دیدم نقض عهد

من که در آتش نگردانم عیار خویش را

شعر سعدی در مورد وفای به عهد

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

شعر وفای به عهد

تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا

من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی

شعر وفای به عهد کودکانه

تو را با من نه عهدی بود ز اول

بیا بنشین بگو آن را چه کردی ؟

شعر وفای به عهد

با آنکه زو دلخسته ام، خود را بر او بربسته ام

چون عهد او را بشکسته ام، خواهم که پیمان بشکند

شعر وفای به عهد و پیمان

این همه جور و جفا و مکر و دستانش ببین

وآنهمه پیمان و شرط و عهد و میثاقش نگر

شعر درباره وفای به عهد

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفائی

عهد نابستن از آن به ، که ببندی و نپائی

شعر در وفای به عهد

تا ز عهد حسن تو آوازه شد در شرق و غرب

آسمان با عشق بازی عهد و پیمان تازه کرد

شعر کوتاه وفای به عهد

گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو کردم

بلی نتیجه ی عهد تو، وفای من است این

شعری درباره وفای به عهد

آن ماه در مهد آمده ، کام مرا شهد آمده

من باز در عهد آمده ، او از سر پیمان شده

شعر در مورد وفای به عهد

گر شما را طاعت است و زهد و تقوی و ورع

باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست

شعر درباره ی وفای به عهد

قرار این بود کز پیمان و عهد من نتابی رو

به هیچ انگاشتی عهد و قرارم ، این چنین باشد

شعر در مورد وفای به عهد کودکانه

هر عهد که بستم من ، بشکست دل شیدا

دل رأی دگر دارد من رأی دگر دارم

شعر درباره وفای به عهد کودکانه

با سر زلف شکن در شکنش عهد مبند

که بدین واسطه ما بی سرو سامان شده ایم

شعر کودکانه درمورد وفای به عهد

ای دل ، ای دل مهر آن مه ورز و ایمان تازه کن

سر بنه در پای جانان عهد و پیمان تازه کن

شعر کودکانه برای وفای به عهد

برنخیزد ناله ای از ما رهی

عهد الفت با خموشان بسته ایم

شعر راجع به وفای به عهد

در عهد بتان آنچه وفا بود نمودیم

در عالم عشق آن چه بلا بود کشیدیم

شعری در مورد وفای به عهد

مگو پیمان و عهدم استوار است

که در پیمان شکستن استواری

شعری کودکانه در مورد وفای به عهد

سست عهد و سرد مهرند این رفیقان همچو گل

ضایع آن عمری که با این سست عهدان سر کنی

شعر بچه گانه در مورد وفای به عهد

عهد کردی که وفا پیشه کنی ، جهد بکن

تا بدانم که درین عهد وفایی بودست

شعر در مورد وفای به عهد از حافظ

ای که با ما وعده ها کردی خلاف

از وفا و عهد و پیمانت ملاف

شعر کوتاه درباره وفای به عهد

عهد همه بشکستم در بستن پیمان

دامن مکش از دستم ، دست من و دامانت

شعر کوتاه دربارهی وفای به عهد

از جفا تا او چهار انگشت بود

از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت

شعر کوتاه در مورد وفای به عهد

تو دوری و من در فراق تو زنده

زهی سست عهد و زهی سخت جانی

لطیفه درباره وفای به عهد

عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران

ساده دل من ، که قسم های تو باور کردم

لطیفه در مورد وفای به عهد

باز ترک عهد و پیمان کرده بود

کشتن ما بر دل آسان کرده بود

شعر حافظ در مورد وفای به عهد

تنها نه همین دلبر من عهد شکن شد

با هر که دم از مهر زدم ، دشمن من شد!

شعری درباره ی وفای به عهد

مرا با توست پیمانی ، تو با من کرده ای عهدی

شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان ؟ نمی دانم

شعر کودکانه درباره ی وفای به عهد

دلی بستم به آن عهدی که بستی

تو آخر هر دو را با هم شکستی

شعر در وصف وفای به عهد

عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار

عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم

شعر وفا به عهد

فریب مردمی صائب مخور از چشم پرکارش

که از بهر شکستن عهد و پیمان تازه می سازد

شعر درباره وفا به عهد

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست ؟!

شعر در مورد وفا به عهد

تیر خم رب، خطا ندارد

آن چوب خدا، صدا ندارد

در آتش هجر تو بسوزد

آن کس که به عهد، وفا ندارد

شعر کودکانه در مورد وفا به عهد

اتل متل توتوله       حسن خانِ کوچوله،
یک عهد محکمی بست       گرفت کتابی به دست
به عهد خود وفا کرد        فوراً شُکر خدا کرد
زرنگی رو خبر کرد       از تنبلی حذر کرد
بخون، بخون شد آغاز      شد اخم‌های او باز
کتاب‌هارو قطار کرد        از تنبلی فرار کرد
از حرف‌های معلم        شد از گذشته نادم
از تنبلی فرار کرد       جداً که خیلی کار کرد
با نمره‌های عالی      با دست پُر نهایی
قبول شد آخر سال        شد از قبولی خوشحال!

شعر درباره ی وفا به عهد

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

شعر راجب وفا به عهد

وفا در عهد و در پیمان نکردیم
خدا را یاد با ایمان نکردیم
چگونه از خدا خواهیم درمان
که دردی از کسی درمان نکردیم؟

شعر کودکانه وفا به عهد

تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

شعری در مورد وفای به عهد

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

شعری در مورد وفای به عهد کودکانه

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

شعری در مورد وفای به عهد از حافظ

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را

شعری بچه گانه در مورد وفای به عهد

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

شعری درباره وفای به عهد

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار  ِ وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

شعری درباره ی وفای به عهد

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

شعری حافظ در مورد وفای به عهد

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

شعری درباره وفای به عهد کودکانه

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم

شاکر نعمت و پرورده احسان بودم

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم

شعری کودکانه درمورد وفای به عهد

بی‌وفا می‌خواندم ، آن بی‌وفا پیداست کیست

من به مهرش می‌دهم جان ، بی‌وفا پیداست کیست

شعرهایی در مورد تولد

به سلامتـــی همه ی ♥ متولدین ماه مـــهـــر ♥ کــــه ……

از پاکـیشــون دوستــــی شـــروع میشـــه

از صـداقتشـــون دوستــــی ادامــه پیدا میکنــه

و از وفـــاشـــون دوستــــی پایانـــی نـــداره…

پس حداقل باید دوستاشـــون قدرشونـــو بدونن…

یعنـــــی می دونـــن؟؟؟؟!

عمرا اگه بدونن…

شعری درباره ماه محرم

الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)

هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع)

یعنی که تأملی کنید ای یاران !

آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را

از سر زلف عروسان چمن دست بدارد به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را

سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان چون تامل کند این صورت انگشت نما را

آرزو میکندم شمع صفت پیش وجودت که سراپای بسوزند من بی سر و پا را

چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان خط همیبیند و عارف قلم صنع خدا را

همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را

مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را

هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری

شعر در مورد وفای به عهد کودکانه

شعر زیبای اتل متل توتوله تقدیم به کودکان
اتل متل توتوله      یه روز حسن کوچیکه
توی کلاس بود خسته      چون مرغ پَر شکسته
کِسل بود و پریشون      لب و لُچه آویزون
معلم حسن خان      گفت به او حسن جان!
امسال شدی رفوزه      رفتی یه راست تو کوزه
خودت می‌دونی پارسال      همیشه بودی بی‌حال
اون دیکته و حسابت      روخونیِ کتابت
با درس‌های دیگر      چه جوری بودی پنچر
با مشق و رونویسی       نبودی خوب صمیمی
اتل متل روفوزه!      بله حسن کوچوله
امان از اون بی‌میلی      تنبلی کردی خیلی
امسال بیا همت کن،       همت کن و غیرت کن
با شادی و با خنده       عهد ببند با بنده
درسهاتو خوب بخونی،       خوب بخونی بدونی
صبح‌های زود با خنده        بپَر مثل پرنده
خواب صبح رو رها کن       رو به سوی خدا کن
اتل متل توتوله       حسن خانِ کوچوله،
یک عهد محکمی بست       گرفت کتابی به دست
به عهد خود وفا کرد        فوراً شُکر خدا کرد
زرنگی رو خبر کرد       از تنبلی حذر کرد
بخون، بخون شد آغاز      شد اخم‌های او باز
کتاب‌هارو قطار کرد        از تنبلی فرار کرد
از حرف‌های معلم        شد از گذشته نادم
از تنبلی فرار کرد       جداً که خیلی کار کرد
با نمره‌های عالی      با دست پُر نهایی
قبول شد آخر سال        شد از قبولی خوشحال!

آخرین بروز رسانی در : چهارشنبه 23 مرداد 1398

کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام جسارت و لینک مستقیم بلا مانع است.