شعر بهار | 95 شعر زیبا در مورد بهار و باران بهاری
گلچین زیباترین اشعار رسول یونان
اشعار رسول یونان اشعار رسول یونان,اشعار رسول یونان,شعر رسول یونان,شعر رسول یونان پاییز,نقد اشعار رسول یونان,اشعار جدید رسول یونان,بهترین اشعار رسول یونان,اشعار عاشقانه رسول یونان,اشعار کوتاه رسول یونان,اشعار ترکی رسول یونان,اشعار رسول …
گلچین زیباترین شعر در مورد قهر
شعر در مورد قهر شعر در مورد قهر,شعر در مورد قهر و آشتی,شعر در مورد قهر و ناز,شعر در مورد قهر بودن,شعر در مورد قهر کردن,شعر در مورد قهر نکردن,شعر درباره قهر …
گلچین زیباترین شعر در مورد اسم تبسم
شعر در مورد اسم تبسم شعر در مورد اسم تبسم ,شعر با اسم تبسم,شعر با کلمه تبسم,شعر برای اسم تبسم,شعر درمورد اسم تبسم,شعری در مورد اسم تبسم,شعری با اسم تبسم,شعری با کلمه …
شعر بهار
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 200 شعر از اشعار زیبا را در مورد بهار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
شعر در مورد بهار
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
شعر در مورد بهار و عید نوروز
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
شعر در مورد بهار برای کودکان
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
شعر در مورد بهار نارنج
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
شعر در مورد بهاره
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
شعر در مورد بهار کودکانه
بهار آمد ، بهار من نیام
گل آمد گُلعذار من نیامد
برآوردند سر از شاخ ، گل ها
گلی بر شاخسار من نیامد
چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد
جهان در انتظار آمد به پایان
به پایان انتظار من نیامد
” اشعار مشفق کاشانی “
شعر در مورد بهار و عشق
عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
شعر مولانا در مورد سگ و بهار
جان ما همچون سگان کوی او خون خوار شد
آفرینها صد هزاران بر سگ خون خوار ما
در نوای عشق آن صد نوبهار سرمدی
صد هزاران بلبلان اندر گل و گلزار ما
شعر در مورد بهار و عید
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
شعر در مورد بهار شیراز
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
شعر در مورد بهار از شاعران معاصر
باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رخ یاران خوشست
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست در آید به ناز
شعر در مورد بهار
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
متن تولد رسمی
روز تولدت بهانه ای شد تا بهترین شاد باشهایم را تقدیم حضورت کنم
دلت شاد و روزگارت بهاری باد
شعر درباره بهار و عید نوروز
آمده نوروز ماه با گل سوری به هم
بادهی سوری بگیر، بر گل سوری بچم…
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
نوروز درآمدای منوچهری
با لالهی لعل و با گل حمری
شعر درباره بهار نارنج
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابری سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه ء شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوتر های مست….
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
سالی در راه است
سالی پر برکت
سالی که اگر خواهی
نیست در آن حسرت
برف ها آب شدند
غصه ها از ما دور
یک دل خوش دارم
که شده سنگ صبور
تو در این خانه تکانی بتکان
هر چه از درد حکایت میکرد
بگذار پاک شوی از غم ها
خالی شوی از دوده ی درد
شعر عاشقانه در مورد بهاره
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود
شعر درباره فصل بهار برای کودکان
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
شعر در مورد بهار
عید آمده سربه سبزه وگل بزنیم
با برگ شقایقی تفال بزنیم
هر چند که دوریم زهم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
شعر ترکی درباره ی بهار و عید نوروز
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهلست جفای بوستانبان
شعر در مورد بهار
از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم
شعر در مورد فصل بهار برای کودکان
خوان به یغما برده آن ناخوانده مهمان می رود
آن نمک نشناس بشکسته نمکدان می رود
از حریم بوستان باد خزانی بسته بار
یا سپاه اجنبی از خاک ایران میرود
قحط و ناامنی و بیماری و فقر آورده است
گو بماند زخم، باز از سینه پیکان میرود
شعر در مورد بهار نارنج شیراز
بلندجبهه و محجوب چشم و خوش دهنا
به فصلی ایدون کز خاربن برآید گل
نواخت باید برگل سرود خارکنا
شعر کودکانه در مورد بهار و نوروز
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد زپیش ایوان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بر خیز که باد صبح نوروز
در باغچه می کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
شعری در مورد بهار نارنج
اندر دل من مها دلافروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
شعر درباره بهار برای کودکان
بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد…
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست
کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران …آه…
شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!
شعر در مورد عطر بهار نارنج
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید
بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم !
دیگر چرا به فصل نگاهت بهار نیست؟
چشمت برای دیدن من بیقرار نیست؟
افتادم چو اشک از چشمانت ای دریغ!
دیگر مرا به چشم تو هم اعتبارنیست
شعر نو در مورد بهار نارنج
چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجه های دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
شعر در باره عطر بهار نارنج
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
شعری در مورد اسم بهاره
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
شعر درباره بهار کودکانه
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
شعر کودکانه کوتاه در مورد بهار
عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
شعر در مورد فصل بهار کودکانه
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
شعر درباره بهار و عشق
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
شعر درباره بهار شیراز
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش ومگوزدی که امروزخوش است
شعر در مورد بهار
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
شعر در مورد بهار و عید نوروز
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
زفکر تفرقه باز آن تاشوی مجموع
به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
زخانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش امد
شعر در مورد بهار
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
شعر در مورد بهار و عید
بر شاخه شکوفه
خوش چشم باز کرده،
گنجشک در کنارش
آواز ساز کرده:
فصل بهار این است
او دایهی زمین است
خورشید رنگ و بویی
دیگر به باغ داده،
از گل به دست شاخه
صد چلچراغ داده:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
تا آن هوای وحشی
آرام و نرم گشته،
قلب زمین دوباره
پر شور و گرم گشته:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
آورده از سر کوه
باد ابر و ابر باران،
داده عجب صفایی
باران به کشتزاران
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
خاموشی و سیاهی
از خاک و آب رفته؛
آواز و روشنایی
تا آفتاب رفته:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
شعر درباره ی بهار و عید نوروز
نارون به باد گفت
ای دم تو گرم
آمدی که بر تنم کنی
آن حریر نرم
با تو هر نفس بهار
میدمد به پیکرم
آمدی خوش آمدی بیا
با تو میشود بهار باورم
باد رقص کرد گرد نارون
سربسر پر از جوانه شد
باغ خنده کرد و گل دمید
نارون بهار را نشانه شد
شعر در مورد بهار برای کودکان
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد
گلهای سرخ و زیبا
در باغ خانهی ما
چشمها را باز کردند
با خنده ناز کردند
بنفشه دستهدسته
کنار جو نشسته
در روز آفتابی
در آسمان آبی
پرندهی خوشآواز
پر زد و کرد پرواز
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد
شعر در مورد بهار نارنج
کودک من، بهارمن
مایهی افتخار من،
عیدت مبارک
کودک مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عیدت مبارک
ای گل خوبروی من،
طوطی قصهگوی من،
عیدت مبارک
کودک من، امید من،
بخت خوش سفید من،
عیدت مبارک
شعر در مورد بهاره
یک گل، ده گل، صدتا گل
اینجا، آنجا، هر جا گل
دامن، دامن، فروردین
میروید بر دلها گل
باغ و دره پُر گل شد
کوه و دشت و صحرا گل
لبها را گل خندان کرد
شد از شادی لبها گل
شعر در مورد بهار کودکانه
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشتههاى بید بن از هم گسیخت
چشمه کمکم خشک شد بیآب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانهها در زیر خاک
کرد کوته شاخهء پیچان تاک
فصل پاییز و زمستان میرود
بار دیگر چون بهاران میشود
از زمین خشک میروید گیاه
چشمه جوشد، آب میافتد به راه
برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن
گل بخندد بر سر گلبوتهها
پر کند بوى خوش گل باغ را
باز میآید پرستو نغمهخوان
باز میسازد در اینجا آشیان
شعر در مورد بهار شیراز
سبزی بیار سیر بیار
سیب و سماق گیر بیار
سنجد و سرکه پیدا کن
در وسط سفره گذار
وقتی که گوید آن عمو
آی سمنو آی سمنو
صداش بزن بیاد جلو
کاسه بده بخر از او
ماهی و آرد و آب و شیر
سبزه و گل نون و پنیر
شمع و گلاب خوب بیار
هر چه که لازمه بیار
سفره بینداز به زمین
تمام چیز هفت سین
ظرف به ظرف پیش هم
درست و پاکیزه بچین
تا به خوشی سال دگر
به شادی و بیدردسر
آسوده زندگی کنی
از غم و غصه بیخبر
شعر در مورد بهار و عشق
شد شب عید
سال جدید
جوانه زد
درخت بید
حالا باید
دوید دوید
بالا پرید
پایین برید
خانه تکاند
جارو کشید
گردگیری کرد
اطاق را چید
شیرینی و
آجیل خرید
رخت پاک و
تمیز پوشید
رفت این را دید
رفت آن را دید
گفت و شنید
تبریک عید
شعر در باره عطر بهار نارنج
میرویم سیزده بدر
دسته به دسته
میبندیم بار و بنه
بسته به بسته
خیلی داره مزه
گره زدن به سبزه
خرم و خوش میدویم
روی چمنها
پشت هم مثل دوی
آهوی صحرا
خیلی داره مزه
گره زدن به سبزه
شعر در مورد بهار نارنج شیراز
بازَم گُل نرگس،
اومد به خونه.
به کوچه اومده،
نعنا و پونه.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
پرستو برگشته،
لونه میسازه.
لونهشو گوشهیایوون میسازه.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
اسب سفیدِشُو
سرما زین کرده.
باد و بارونِشو
تو خورجین کرده.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
خورشید خانم پنجهش،
گرم و طلایی.
تو باغ درختارُو،
چراغون کرده.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه
شعر عاشقانه در مورد بهاره
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو از راه می رسد
و آنچه زیبا نیست
زندگی نیست
روزگار است …..
شعر درباره بهار کودکانه
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
ز هر سوی چمن جویی روان شد
شعر کودکانه کوتاه در مورد بهار
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
شعر درباره بهار شیراز
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی به یار مانی از یار ما چه دیدی؟
خندان و تازه رویی، سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی؟
شعر درباره بهار و عشق
باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغ زار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
گل به چمن در بر است، ماه مگر یا خور است
سرو به رقص اندر است، بر طرف جویبار
شاخ که با میوههاست، سنگ به پا میخورد
بید مگر فارغ است، از ستم نابکار
شعر در مورد فصل بهار کودکانه
چند گوئی که چو ایام بهار آید
گل بیاراید و بادام به بار آید
روی بستان را چون چهره دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
روی گلنار چو بزداید قطر شب
بلبل از گل به سلام گلنار آید
زاروار است کنون بلبل و تا یک چند
زاغ زار آید، او زی گلزار آید
شعری در مورد اسم بهاره
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
تو بزرگی مثِ شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثِ شب.
شعر درباره بهار برای کودکان
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
شعر درباره ی بهار و عید نوروز
نسیم خاک کوی تو، بوی بهار می دهد
شکوفه زار روی تو، بوی بهار می دهد
بوی بهار می دهد
چو دسته های سنبله، کنار هم فتاده ای
به روی شانه، موی تو، بوی بهار می دهد
بوی بهار می دهد
شعر در مورد بهار و عید
چشمانتظار آن بهارم
که با تقویم
از راه نمیآید
و با تقویم
راه نمیآید
چشم انتظار آن بهارم
که با …
آه! نمیآید.
شعر درباره بهار و عید نوروز
بیا
و معجزه باش؛
مگر بهار
جز آمدن
چه کار میکند؟
شعر در مورد بهار از شاعران معاصر
کوه سنگی است
روزگار
فریاد میزنیم:
بهار، بهار، بهار…
پژواک خنده است جوابش:
ـهار، ـهار، ـهار…
شعری در مورد بهار نارنج
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
شعر کودکانه در مورد بهار و نوروز
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی
شعر در مورد عطر بهار نارنج
چه بهاریاست که آفتزده فروردینش
و لجن میچکداز چارقد چرکینش
چه بهاریاست که میآید و زهرابۀ مرگ
دمبهدم میچکد از داس شقایقچینش
شعر در مورد فصل بهار برای کودکان
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
شعر ترکی درباره ی بهار و عید نوروز
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من
شعر درباره فصل بهار برای کودکان
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ؟
ساقی کجاست ؟ گو! سببِ انتظار چیست ؟
شعر درباره بهار نارنج
آمد بهار عاشقان ، تا خاکدان بُستان شود
آمد ندای ِآسمان ، تا مرغ ِجان پَرّان شود!
شعر نو در مورد بهار نارنج
از آمدن ِبهار و از رفتن ِدی
اوراق ِوجود ما، همی گردد طی
می خور! مخور اندوه، که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش مِی
شعر در مورد بهار برای کودکان
آب زنید راه را، هین ! که نگار میرسد!
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد!
شعر در مورد بهار نارنج
روز ِبهارست، خیز! تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست ، تا دگر آید بهار
شعر در مورد بهاره
بهار آمد، بهار آمد، بهار مُشکبار آمد
نگار آمد، نگار آمد، نگار بُردبار آمد
شعر در مورد بهار کودکانه
بهار آمد، ازگلستان گل چنیم
ز روی زمین، شاخ سنبل چنیم
شعر در مورد بهار و عشق
غیر ِبهار ِجهان، هست بهاری نهان
ماه رُخ و خُوش دهان، باده بده ساقیا!
شعر درباره بهار و عید نوروز
تا یاد ِلبت نبُوْد گلهای بهاری را
حَقا که اگرهرگز، یک گُل ز چمن خندد!
شعر در مورد فصل بهار برای کودکان
الا! ای دلربای خوش ،بیا ! کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را دِهْ، که هستْ اینْ روزگاری خوش
شعر درباره ی بهار و عید نوروز
خبرت هست که جانْ مست شد از جام بهار!
سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد
خبرت هست ز دزدی دی دیوانه
شَحنه عدل بهار آمد و او پنهان شد!
شعر در مورد عطر بهار نارنج
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع، وقت صبوح
زود برخیز! و راح روح بیار
شعر درباره بهار کودکانه
عالمْ ،چهارْ فصلست، فصلیْ خلاف ِفصلی
با جنگ ِچارْ دشمن، هرگز قرار ماند؟
پیش آ بهار خوبی! تو اصل ِفصلهایی
تا فصلها بسوزد، جملهْ بهار ماند!
شعر در باره عطر بهار نارنج
ز باغ، ای باغبان، ما را همی بوی بهار آید
کلیدِ باغ ِما را دِه! که فردامان به کار آید
شعر درباره بهار و عشق
امروز، روز ِشادی و امسالْ ، سال ِلاغ!
نیکوستْ حال ِما، که نکو بادْ حال ِباغ
آمد بهار و گفت به نرگس، به خنده گل:
چشم ِمن و تو روشن، بیروی ِزشت ِزاغ!
شعر درباره بهار شیراز
دراین گلشنْ مَپُرسید از بهار، اعتبار ِمن
چوگلْ آیینهای دارم ،که خونْکردند آبش را
شعر نو در مورد بهار نارنج
آمدْ بهار ِخرم و آمدْ رسول ِیار!
مستیم و عاشقیم و خُماریم و بیقرار
ای چشم و ای چراغ، روان شو به سوی ِباغ
مگذارْ شاهدان ِچمن را در انتظار!
شعر در مورد بهار و عید
بیا ، بیا ! که نسیم ِبهار میگذرد
بیا ! که گُل ز رُخَتْ شرمسارْ میگذرد
بیا ! که وقت ِبهار است و موسم ِشادی
مدارْ منتظرم ! وقت ِکارْ میگذرد
شعر در مورد بهار شیراز
خامُش! که بهار آمد، گُل آمد و خار آمد
از غیبْ بُرون جَسته، خوبانْ جهت ِدعوت!
شعر در مورد بهار
دیدی که نسیم ِنوْبهاری ِبِوَزید!
ما را ز بهارِ ِما نسیمی نرسید
دردا! که چُوْ گُل ، پَردهٔ خلوتْ بِدَرید
آن گلْرُخ ِما، پرده نشینی بِگُزید
شعر در مورد بهار از شاعران معاصر
از بهارانْ کِی شود سَرسبزْ سنگْ؟
خاکْ شُو! تا گُل نُمایی رنگْ رنگْ
سالها تو سنگْ بودی دلْخراش
آزمون را یک زمانیْ خاکْ باش!
شعر ترکی درباره ی بهار و عید نوروز
گُلانِ ِفصل ِبهاران ، هفتهای بی
زمان ِوصل ِیاران، هفتهای بی
غنیمت دان وصال ِلاله رُویان
که گُل در لاله زاران، هفتهای بی
شعر درباره بهار برای کودکان
بهار آمد، بهار آمد، سلام ْآوَردْ مستان را!
از آن پیغامبر ِخوبان، پیامْ آوَردْ مستان را!
شعر درباره بهار نارنج
بهار آمد، بهار آمد، بهار خوش عُذار آمد
بهار آمد ، بهار آمد، بهار آمد …
شعر عاشقانه در مورد بهاره
توگفتی گرد زنگاراست بر آیینه چینی
توگوی موی سنجاب است برپیروزه گون دیبا
شعری در مورد اسم بهاره
نوبهاراست در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز وتو در گل باشی
شعر درباره فصل بهار برای کودکان
آمد بهارخرم با رنگ وبوی طیب
با صدهزار نزهت و آرایش عجیب
شعر کودکانه کوتاه در مورد بهار
لاله میان کشت بخندد همی زدور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
ای مهربانترین مهربانان
ای بهترین بهترینها
در این خجسته روز
در این طلوع شاد
روزی که زندگی ب لبان تو بوسه داد
در سالگرد بهاران هستی ات
خواهم که تا همیشه بمانی تو سر فراز
خواهم که تا همیشه توباشی عزیز وشاد