گلچین زیباترین شعر در مورد بصیرت

گلچین زیباترین شعر در مورد بصیرت

شعر در مورد بصیرت شعر در مورد بصیرت ،شعر در مورد روز بصیرت،شعر در مورد چشم بصیرت،شعر درباره بصیرت،شعری در مورد بصیرت،شعر درباره روز بصیرت،شعر درباره چشم بصیرت،شعری درباره بصیرت،شعر درباره ی …

گلچین زیباترین شعر در مورد اوقات خوش

گلچین زیباترین شعر در مورد اوقات خوش

شعر در مورد اوقات خوش شعر در مورد اوقات خوش ,شعر درباره اوقات خوش,شعر اوقات خوش آن بود,شعر اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد,متن شعر اوقات خوش آن بود,شعر …

گلچین زیباترین شعر در مورد خزان

گلچین زیباترین شعر در مورد خزان

شعر در مورد خزان شعر در مورد خزان,شعر در مورد خزان عمر,شعری در مورد خزان,شعر در مورد فصل خزان,شعر کوتاه در مورد خزان,شعر زیبا در مورد خزان,شعری در مورد فصل خزان,شعر در …

شعر در مورد بشقاب

شعر در مورد بشقاب ,شعر درباره بشقاب,شعر برای بشقاب,شعر در باره بشقاب,شعر با بشقاب,شعر درمورد بشقاب,شعر با کلمه بشقاب,شعر با کلمه ی بشقاب,شعری در مورد بشقاب,شعری درباره بشقاب,شعر درباره ی بشقاب,شعر کودکانه در مورد بشقاب,شعر مفهومی در مورد بشقاب,شعرهای کودکانه در مورد بشقاب

شعر در مورد بشقاب

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بشقاب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

خودت می دانی

من اهل پارک و کافه و سینما نیستم

قرارمان همان کوچه قدیمی

تو نذری بیاور

من در را باز می کنم

تو لبخند بزن

من

م م ن

م م

بشقاب شکست

شعر درباره بشقاب

تو که با منی

صبحانه من لیوانی

کهکشان شیری است

و تکه های تازه رعد و برق

در بشقابم برق می زند.

شعر برای بشقاب

از هر لیوانی که آب نوشیدم

طعم لبان تو و پاییزی

که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

فراموشی پس از فراموشی

اما

چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

گم شدی در خانه مانده بود

ما سرانجام توانستیم

پاییز را از تقویم جدا کنیم

اما

طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها

حک شده بود

لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم

کنار گندم ها دفن کردم

زود به خانه آمدم

تو در آستانه در ایستاده بودی

تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی

گیسوان تو سفید

اما لبان تو هنوز جوان بود

شعر در باره بشقاب

از این تنهایی هزارساله

خسته‌ام

از این که صدای تو را بشنوم

خیال کنم وهم بوده

این که هرچی بخواهم بخرم

می گویم حالا نه

صبر می کنم وقتی آمدی

این قابلمه ها، ماهیتابه ها

بشقاب های دلمرده

شعر با بشقاب

اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است،

که خمیرمایه ی آن می تواند عشق باشد یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا ترکیبی از اینها،

و در هر حال، حتی دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند،

و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است ،

واجب نیست که هر دو، صدای کبک ، درخت نارون ،

حجاب برفی، قله ی علم کوه ، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشتد

ـ به یک اندازه هم. اگر چنین حالتی پیش بیاید ـ که البته نمی آید ـ باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق.

یکی کافی ست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است؛

اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

شعر درمورد بشقاب

ماه بالای سر آبادی است ،

اهل آبادی در خواب.

روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم.

باغ همسایه چراغش روشن،

من چراغم خاموش ،

ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه آب

شعر با کلمه بشقاب

زندگی شستن یک بشقاب است.

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.

زندگی “مجذور” آینه است.

زندگی گل به “توان” ابدیت،

زندگی “ضرب” زمین در ضربان دل ما،

زندگی “هندسه” ساده و یکسان نفسهاست

شعر با کلمه ی بشقاب

حالا که رفته ای

بهانه ی خوبی است

برای باران

تا بیاید

کنار سفره بنیشیند

و بشقاب سوم را پر کند

شعری در مورد بشقاب

سی ساله اتاقتو دست نزده، قفس قناریاتو دون می ده

قاب های عکساتو دستمال می کشه، چین های پیشونیش رو نشون می ده

از امامزاده که برمی گرده، شاخه گل تو لیوان آب می گذاره

سفره شو پهن می کنه توی ایوون و… واسه ی تو هم یه بشقاب می ذاره

زنگ خونه اش رو که هر بار می زنن، پیره…اما یهو پر در می آره

سی ساله چادرشو سر می کنه، سی ساله چادرشو در می آره!!

شعری درباره بشقاب

حیاط خونه رو تا برگردی، با چه ذوقی چراغون کرده واست

دیشب هم نبودی، رفت خونه ی بخت؛ دختری رو که نشون کرده واست!!

پیرزن می دونه برمی گردی، خونه رو پر می کنی با خنده هات

همینه که تو محل می پیچه، جمعه شب ها عطر آش پشت پات!

یه غمایی توی این دنیا هست، دل رو کوره ، چشم رو دریا می کنه

جیگر مادرا تاول می زنه، کمر باباها رو تا می کنه!!

پهلوونای محله رفتن و مادرا موندن و کوه خاطرات

اونا که توی بهشتن، اما….طول عمر مادراشون “صلوات”

شعر درباره ی بشقاب

یه کاهوى درسته که تازه از مزرعه رسیده رو میذارن تو بشقاب،

روش یکم آبلیمو میریزن اسمشو میذارن سالاد مخصوص…

نامردا حداقل یه قاچ بزنیدش بفهمیم آدم فرضمون کردین! :/

شعر کودکانه در مورد بشقاب

قهر که می کنی بی حواس ترین آدم روی زمین می شوم

آنقدر که دست نوشته هایم را توی یخچال پیدا می کنند

بشقاب غذای دست نخورده ام را در کتابخانه!

شعر مفهومی در مورد بشقاب

این رستورانا هرچی با کلاس تر میشن غذاشون کمتر میشه . . . . . . . . . . . . . .

ما ی بار رفتیم یه رستوران

خیلی با کلاس یه نقطه وسط بشقاب بود

دورش سس زده بودن o_O

شعرهای کودکانه در مورد بشقاب

دیشب مامانم یه بشقاب غذا گذاشت جلوم ..

شبیه قیمه بود ..

مزه قرمه سبزی میداد ..

وسطاش مرغ بود ..

تهش هم شله زرد داشت …..

شعر در مورد بشقاب

علاوه بر اونی که کنار تختش پریز برق داره

اونی که سر سفره اول از همه بشقاب ته دیگه رو میدن بهش

اونم از بندگان برگزیده خداست !

شعر در مورد بشقاب

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد شکوفه های بهاری

شعر در مورد شب قدر

اشعار بابا طاهر

اشعار شهریار

اشعار خیام

آخرین بروز رسانی در : شنبه 25 فروردین 1397

کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام جسارت و لینک مستقیم بلا مانع است.